جدول جو
جدول جو

معنی واپس خزنده - جستجوی لغت در جدول جو

واپس خزنده(رَ رَ)
خناس. (ترجمان القرآن). بازخزنده. رجوع به واپس خزیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ کُ)
بازمانده. عقب مانده:
دلم را منزلی پیش است و واپس ماندگان از پس
که راهش سنگلاخ است و سم افگنده است پالانی.
خاقانی.
ز واپس ماندگان ناید درست این
نخستین را نداند جز نخستین.
نظامی.
به دورافتادگان از خان و مانها
به واپس ماندگان از کاروانها.
نظامی.
و رجوع به واپس ماندن شود
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ نِ تَ)
عقب رفتن. کنار رفتن:
برگرفت آن آسیا سنگ و بزد
بر مگس تا آن مگس واپس خزد.
مولوی.
بعد از آنت جان احمد لب گزد
جبرئیل از بیم تو واپس خزد.
مولوی.
رجوع به واپس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از واپس مانده
تصویر واپس مانده
عقب مانده
فرهنگ واژه فارسی سره